محل تبلیغات شما
درست بعد از سه سال و شش ماه و نوزده روز، امروز صبح دوباره چشمان زیبا و دلربایت خیره به چشمانم شد. مهربانم، اصلا فکرش را هم نمی کردم به ناگاه ببینمت. حول شدم. دلم نمی خواست بفهمی آنجا ایستاده ام. فکر می کردم از پیاده رو می روی سمت ایستگاه اتوبوس. ببخشید. می دانم اینجور مواقع شاید مضطرب شوی، دلم نمی خواهد فکر کنی قصد مزاحمت دارم. فقط دلتنگ بودم خیلی. خیلی. تا صبح پلک روی هم نگذاشتم، دیشب دوبار آمدم سرکوچه، این سومین بار بود که آمده بودم.

ترنم صدایت، نجوای همه ی عاشقانه های عالم است از ازل تا به ابد

به نخواستن دلم آروم نمیگیره

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت / با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

نمی ,هم ,دلم ,فکر ,خیلی ,صبح ,دلم نمی ,دارم فقط ,فقط دلتنگ ,مزاحمت دارم ,قصد مزاحمت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهداشت روان nahid.blogfa.com